آدم وقتی از تقلید رها شود، خدا را راحتتر مییابد و بهتر راهِ خدا را میپیماید، و اساساً، به نظرم، تقلید خودش یک حجاب و مانع بزرگ میان انسان و خداست.
تقلید یعنی اینکه تو به دنبال خدا از روزنه یک دین خاصّ و یا یک مذهب معیّن بروی، او را از روزنه دین و مذهب خاصّ بپرستی.
امیوارم این حرف بنده درست فهم بشود. گفتنی نیستم که نباید پیرو دین خاصی بود. هرگز! سخنم این نیست. بلکه تمام حرفم این است که وقتی میخواهی خدا را واقعاً بشناسی، اول خودت را از هر قید و بندی رها ساز! مثلاً، شبانه تنهای تنها (پشت بام مثلاً بیا بالا که هیچ کس نباشد)، سپس خودت را از همه چیز کاملاً رها ساز؛ از هر اندیشه و دین و فکر و از هر قید و بندی به گونهای که گویا آزاد آزاد هستی، نه مسلمانی و نه کافر، آنگاه عمیق به فکر فرو رو. خودت فکر کن و به فکر و اندیشه کس دیگری کاری نداشته باش، خودت فکر کن؛ در همه چیز فکر کن، در وجود خودت، در عالمی که ترا پیچانیده، در این که مثلاً چرا فطرتا نیکی را دوست داری و از بدی متنفّر هستی و غیره… این جاهاست که خدا را خوب مییابی، زیرا او خیلی نزدیک است، این ماییم که از او دور شدهایم.
و بعد از این مرحله، آن وقت اگر قرآن به دست بگیری و تلاوت کنی (البتّه با تدبّر) آن وقت لذّت دیگری برایت دست میدهد، اصلاً به پرواز میروی و خودت را در فضایی کاملاً دیگر حس میکنی.
تجربه کنید، آن وقت میفهمید چه میخواهم بگویم.
سید یونس استروشنی
0 comments on “تقلید، مانع ما از رسیدن به حقیقت”